Homa - Finance Retireds

Homa - Finance Retireds

وبلاگ بازنشستگان مالی - هما
Homa - Finance Retireds

Homa - Finance Retireds

وبلاگ بازنشستگان مالی - هما

به یاد دوست سفر کرده...

   ۱- مهاجری:          


سلام  یاران و دوستان عزیز، 

خداوند آقای مهدی لطفی کیش را بیامرزد...

امروز ما همه دوستانش،

 در مراسم سوم او گرد هم آمدیم و یادش را گرامی داشتیم .

 او از همکاران و دوستان خوب همه ما بود و 

خاطرات شیرین و فراموش نشدنی 

تک تک ما با او در طی سالیان گذشته 

هرگز از خاطرمان نخواهد رفت . 

هرگز ،هرگز، هرگز...


 

  ۲- علیزاده 

 سلام دوستان همایی، ممنون جناب مهاجری تذکر نیک و ارزنده ای

بیان نمودید، بله امروز سعادت دیدار بعضی دوستان جان 

میسور شد و افسوس که مجلس یادبود دوست و 

همکار عزیزی بود که توفیق دیدارش از 

کف رفت و به خاطراتمان پیوست...

خدا را شاکرم که در سال های 

اخیر به همت دوستان،برنامه 

دیدار عزیزان در 

گردهمایی ها

فراهم شد، گرچه توفیق

دیدار همه عزیزان به دلایل عدیده

حاصل نمی شود ولی دیدار و گفتگو با دوستانی که

شرکت می کنند بسیار عالی و انرژی بخش هست 

که باعث امتنان از همه عزیزان خواهد بود.

بعضی دوستان امروز عکس جمعی انداختند 

خواهش می کنم در گروه بگذارند یا

توو پی وی برای من بفرستند.


 برای شادی و آمرزش روح لطفی کیش عزیز 

صلواتی هدیه می کنیم...

 ارادتمند همگی علیزاده 

خاطراتم از استخدام تا اشتغال در هواپیمایی هما (3)...


روزای اولی که توو قسمت اینترلاین مشغول شده بودم، همه چیز برام تازه و جالب بود

به خصوص که خدمت سربازی رو توو یه شهر دور افتاده (سردشت) گذرونده بودم.

میز کار من با آقای شاهرخ اشرفی نزدیک بود و رو به رو و سمت راستشون نشسته

بودم، یادمه تلفن که زنگ می زد بلافاصله برمی داشت و می گفت: "اشرفی" بفرمایید...

و این موضوع برام خیلی جالب بود چون عادت ما ایرانیاس که وقتی به جایی زنگ

می زنیم یا باهامون تماس می گیرن خودمونو معرفی نمی کنیم و اگه طرف اسممونو

بپرسه طفره می ریم و فوقش می گیم یعدا تماس می گیرم، برای همین این برخورد

یعداز چهل سال هنوز توو ذهن و گوشم مونده (خدا رحمتش کنه).

  


آقای رضایتی مدتی جانشین ایشون (رئیس اینترلاین) بود، چون مرحوم شاهرخ اشرفی

رفتن برای انجام بقیه ی خدمت سربازیشون! که بعداز قبولی در دانشگاه نیمه کاره مونده بود.

(من هم همون سال دانشگاه قبول شدم و رشته بیمه و اقتصاد رو شروع کردم، راستش کار

کردن و درس خووندن همزمان،خیلی وقتم رو می گرفت ولی تصمیمم این بود که ادامه بدم

و دادم تا سال 57 که ترم آخرم مصادف با انقلاب ،تظاهرات مردم و اعتصاب ها شد ولی ترم

بهار 58 موفق به اخذ لیسانس شدم و به تعطیلی چند ساله ی انقلاب فرهنگی نخوردم).

از افراد دیگه ای که تو اون سالن خیلی شوخی می کرد و جوک می گفت آقای عزت افغانی

بود که مرتب جو رو عوض می کرد و برای ما که تازه وارد بودیم جو رو می شکوند تا یه نفسی

بکشیم، البته با من هم زیاد شوخی می کرد، یادش به خیر تا سال های 56 و 57 توو اداره

بود ولی ایشونم توو همون سال ها از اداره رفت!

یادمه یه دفتر واردات کالا توو خیابون ولیعصر امروز و پهلوی اون زمون داشت که وسایل

و لوازم خانگی از ایتالیا وارد می کرد و چون کارش خوب بود و گرفته بود خودشو از یوغ

کارمندی آزاد کرد و رفت تا به اون کار برسه.


یادمه اواخر سال 54 ادارات اصلی مالی به دلیل توسعه ادارات، استخدام کارمندان جدید

و نیاز به فضای بیشتر برای کارکنان و بایگانی اسناد و غیره به چهارراه کالج منتقل شد،

یه ساختمان 6 طبقه که طبقه ی همکف اش دفتر فروش بلیت بود و در ورودی اش هم

از توو خیابون بود، در ورودی ساختمان از کوچه ی بغلی اش بود که کارکنان از اون در

رفت و آمد می کردن، یادمه وقت نگهدارای اون زمان اداره، آقایان خطیبی و رضایی بودن،

طبقه اول صندوق خزانه داری، صندوق تعاون کارکنان و بایگانی بود، طبقات دوم و سوم

اداره درآمد، طبقه چهارم حسابداری، طبقه پنجم خزانه داری و اداره رسیدگی اسناد مالی

و مدیریت بود.


توو این ساختمون که اومدیم مرتب کارمندان جدید استخدام و شروع به کار می کردن و

کل ساختمون از نظر نیروی انسانی و امکانات اداری تکمیل شد.

یادمه اوایل که تعداد کارکنان کم بود همه کارمندان ماشیناشون رو توو پارکینگ اداره که

در زیر ساختمون بود پارک می کردن ولی بعدا که دیگه گنجایش نداشت یه محل رو باز

و محصوری رو پایین چهارراه کالج و رو به روی  در ورودی تالار رودکی، اجاره کردن به

عنوان پارکینگ برای ماشین های کارکنان مالی.


ساختمون مثل ادارات مرکزی هما، رستوران و سلف سرویس نداشت و کارمندا یا از

منزل غذا می آوردن و یا برای ناهار می رفتن بیرون، خلاصه کلی از وقت مفید اداری

صرف تهیه و یا گرم کردن غذا می شد، ما شش نفر شده بودیم و هر روز یکی مون

هم صبحانه می گرفت و هم غذا تهیه می کرد که یا از خونه می آورد و یا همون جا

تهیه می کرد،یادمه تیم شش نفری غذامون آقایان کرباسفروشان، مرادخانی،بیسادی،

فرجی، قادری و من بودیم که البته عضو میهمان و افتخاری هم همیشه داشتیم.

بعضی روزاهم می رفتیم  چلو کبابی عرب زاده که سر چهارراه کالج بود، خلاصه

ایام و اوقات خوبی در جوار دوستان داشتیم، بعضی مثل من و میرحبیبی که دانشجو

بودیم ازدواج هم کردیم، بقیه دوستان از جمله آقایان بیسادی، جهرمی، فرجی و گنجی

که دانشجو هم نبودن با خیال راحت ازدواج کردن و تشکیل خانواده دادن، دوستان دیگه

هم که قدیمی تر بودن و جلوتر از ما ازدواج کرده بودن بچه دار شدن، بچه های اول و دوم

و... از جمله آقایان کرباسفروشان، مرادخانی، منتظمی، بازرگانیان پور... هر روز نوبت یه

نفر بود که به مناسبت ها شیرینی بده، البته نا گفته نمونه که دخترای اداره هم به ترتیب

شوهر کردن و بچه دار شدن از جمله خانم ها نوربخش، عشقی، حسن ولی، جبلی و

شجاعی و...


راستی یادم رفت بگم از کارکنان جدید الاستخدام اینترلاین مسافر،توو این ساختمون تا

اون جایی که یادمه آقایان اصغرجهرمی،علی اشرفی،جواد زمانی، سعید صراف،

حسین ضرغام، علی اخلاص پور، حسین مهدوی، کامران رشانی، اکبررمضانیان ،

اکبر هنرور و مرحوم سیدمعصوم کاشی بودن .

خانم ها هم که اغلب از اداره رفتن یا انتقالی گرفتن عبارت بودن از:

 خانم ها سهیلا جبلی، فریبا قربان، لیلا نبی زاده، مهناز کلهر، پرتوی ، ماهدخت دادمنش،

اشرف السادات اشراقی و لیلا سروری.


توو ساختمون جدید کار من هم عوض شد و قیمت گذاری بلیت های بین المللی هما

رو شروع کردم، البته ادارات مرکزی که بودیم ، قیمت گذاری بلیت های داخلی هما رو

شروع کرده بودم و با آقایان میرحبیبی و فرجی همکار بودم و همزمان کار کنترل مانیفست

رو هم انجام می دادم. اما توو ساختمون کالج چون نیروی انسانی جدید استخدام شد،

دیگه من به طور کامل رفتم قیمت گذاری هما، همکارام توو این قسمت آقایان کرباسفروشان،

 مرحوم روانبخش،مرادخانی،بیسادی،فرجی، محسن قادری ، اصغر جهرمی و خانم ها عشقی،

شجاعی و اشرف السادات اشراقی بودن، البته با بعضی از این همکارا  بعدا قیمت گذاری سایر

خطوط یا O/A) ) رو انجام می دادیم، یادمه کارا عقب بود و اداره شروع به دادن بهره وری

کرده بود و با توجه به آمار همکارا، هفتگی بهره وری قابل توجهی می داد، اکثرا همه مشغول

کار و بالا بردن آمارشون بودن ولی من توو این کار شرکت نکردم و با خیال راحت و آرامش

کامل فقط کار معمولی ام رو انجام می دادم و آمار اضافی نمی دادم، بارها و بارها مرحوم

اشرفی بهم می گقت چرا آمار اضافی نمی دی، مگه  از پول بدت میاد؟ و من به شوخی

می گفتم آره از پول بدم میاد! اصلا توان من همین قدره و نمی توونم اضافی کار کنم.

یادمه تعداد کارمندان اینترلاین تا 45 نفر رسیده بود و مدیریت مالی مجبور شد که دیوار

اتاق ها رو برداره و فضا رو به صورت سالن در بیاره تا گنجایش کارمندارو داشته باشه،

البته این کارو برای بیشتر قسمت هایی که با کمبود جا مواجه بودن از جمله کنترل

فروش مسافر ، بارو پست، حسابداری و خزانه داری نیز انجام دادن.


اوضاع و احوال اداره، ما و بقیه به همین منوال بود و گذشت تا سال 57 که زمزمه های

انقلاب شروع شد و حسابی رو افکار و عملکرد همه اثر گذاشت، یادمه چون اکثر کارکنان

نیروی جوون بودن همراه و هم گام با نهضت مردم شدن و چون ادارمون سر راه دانشگاه

تهران که اون روزا پایگاه انقلاب بود قرار داشت اکثر کارمندا تووی تظاهرات مردم شرکت

می کردن و خلاصه اداره شده بود محل پخش اعلامیه و گفت و شنود راجع به مسایل و

اتفاقات بیرون از اداره...


اعتصابات مردم و کارکنان ادارات به اداره ما هم رسید ، یادمه از اواخر مهر 57 و آبان ماه

دیگه اعتصابات صورت جدی و کاملی به خود گرفت و دیگه اداره تعطیل شد...

اکثر کارمندا دیگه اداره نمی اومدن یا اگه می اومدن به اتفاق می رفتن بیرون برای تظاهرات

یا می رفتن دانشگاه تهران برای با خبر شدن از اوضاع واحوال...

این چند ماه به همین منوال گذشت تا پیروزی انقلاب، یادمه چندبار نیروی گارد شاهنشاهی

که از توو خیابون برای متفرق کردن تظاهرات مردم می اومد به طرف کارکنان که از تووی

ساختمون و پنجره ها شعار می دادن تیراندازی و شلیک کردن و ما خوش شانس بودیم که

تیراشون بهمون اصابت نکرد!


بعضی روزا هم می رفتیم ادارات مرکزی هما که کارکنان اونجا برنامه سخنرانی و تظاهرات

داشتن و شرکت می کردیم، ناگفته نمونه توو این چند ماه که اعتصابات بود و کلا" کارهای

اداره خوابیده بود ما خدا قبول کنه حقوق هم می گرفتیم و از این بابت در مضیقه نبودیم!

بعد از پیروزی انقلاب و اعلام سراسری برای حضور در محل کار، یادمه روز 30 بهمن همه ی

کارکنان اومدن اداره، خلاصه اوضاع احوالی بود که قابل وصف نیست، همه رئیس روسا

پستاشون رفت رو هوا و خود کارمندا انتخابات انجام دادن و رئیس و سرپرست انتخاب کردن

و خلاصه خیلی جریانات که رخ داد و پا گرفت برای حرکت های آتی...


این اتفاقات رو اگه فرصتی شد جداگانه می نویسم و تا حد امکان توضیح می دم.

فقط  این نکته رو بگم که اواسط سال 58 ساختمون اداره مالی عوض شد و اومدیم به

ساختمون بزرگ تر و شیک تری توو خیابون طالقانی نزدیک خیابون ولیعصر و ساختمون

کالج رو کامل تخلیه کردیم که البته توسط نیروهای خود جوش مردمی اشغال و تصرف شد!


 

 "پایان قسمت 3"


- رضا علیزاده -

خاطراتم از استخدام تا اشتغال در هواپیمائی ایران ایر – هما (2)...


خاطراتم  از استخدام تا اشتغال در هواپیمائی ایران ایر – هما (2)


بله... بعد از کلی دوندگی بالاخره حکم شروع به کارم در اداره ی درآمد از تاریخ 53/4/1 صادر و ابلاغ شد.


اما قبل از پرداختن به خاطرات روزها و ماه های اولیه کاری خاطره ای از مرحله ی مصاحبه کاری دارم که ذکرش خالی از لطف نیست...  


یادمه دنبال کارها ی استخدامی که بودم بعداز قبولی در آزمون استخدامی، انجام معاینات پزشکی و تکمیل پرونده ی حفاظتی، یک مصاحبه هم باید با مدیر واحد مربوط می دادم که نامه رو بهم دادن تا بیام واحد مالی توی ساختمان ادارات مرکزی، وقت مصاحبه هم مشخص شده بود.


در روز موعود خیلی آماده ، تر و تمیز با کت وشلوار اطو کشیده و کراوات زده مراجعه کردم به ادارات مرکزی  هما و راهنمایی شدم به دفتر معاونت مالی که اون موقع آقای ذوالنصر این سمت رو داشت والبته بیشتر امور اداری توسط معاون وجانشین اش آقای نامدار انجام می شد . یادمه منشی دفتر شون خانم موسوی نامی بود (که در سال 57 یعد از پیروزی اتقلاب از اداره استعفا داد) نامه رو دادم برد داخل اتاق معاونت و دستور داده شد تا به برم اداره درآمد برای مصاحبه. 


دفتر معاونت مالی طبفه سوم بال شرقی بود ، دفتر و کل اداره ی درآمد طبقه ی اول همان بال شرقی بود. 


...اومدم دفتر مدیر درآمد که اون زمان آقای جلی مدیرش بود، تو دفترش آقای سپیده دم بود و یه خانم دیگه ای که اسمش خاطرم نیست! نامه رو دادم به آقای سپیده دم تا ترتیب کارو بده البته قیافه ی ایشون برام آشنا بود گویا هنگام استخدامشون وقتی دنبال کارای خلبانی بودم توی اداره استخدام دیده بودمشون و چند ماهی زودتر از من مشغول به کارشده بودن، خلاصه به همین خاطر و برخورد دوستانه ی ایشون،

پرسیدم توو مصاحبه چی می پرسن؟

گفت : زبان انگلیسی بلدی ؟ گفتم: آره انجمن ایران و آمریکا زبان خووندم.

گفت: پس آماده باش که با زبان شروع می کنه، بعد از کمی انتظار گفتن برم تو اتاق. وارد اتاق که شدم سلام کردم، جواب داد و بعد از مصافحه گفت بفرمایید بنشینید (به نظرم آدم منضبط  و  کاردانی آمد ).

تا نشستم  شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن و پرسید امروز تا حالا چی کار کردی؟ من هم که آماده بودم کارهایی رو که تا اون وقت انجام داده بودم به انگلیسی جواب دادم ، به نظرم خوشش اومد و پرسید دیپلمت چیه و معدلت چنده؟

گفتم : دیپلم ریاضی با معدل کتبی  15/75 .

 بعد از کمی فکر نوشت برم قسمت کنترل مدارک فروش مسافر که رئیس اش آقای منوچهر رضایی بود که البته جانشین مدیر درآمد هم بود.


روز اول شروع به کارم که اول تیر 53 بود، اول وقت با سر و وضع مرتب اومدم اداره درآمد قسمت سلز پیش آقای رضایی، بعد ایشون معرفی ام کرد به آقای شمس اله کاظمیان که از سرپرستان سلز بود، ایشون منو برد توو یه سالن بزرگی که کنترل فروش دفاتر داخلی بود واز آقای جراحی که کارمند این قسمت بود خواست تا آموزش های اولیه رو به من بده و خلاصه کارم رو شروع کردم، یک ماه به همین منوال گذشت و من که از بعضی مسائل راضی نبودم با مشورت با آقای رضایی رفتم پیش آقای جلی و ازشون خواستم تا قسمت ام رو عوض کنه، بعد از گفتن بعضی مسائل ایشان متقاعد شد و با توجه به ذهنیتش ازمن و روز مصاحبه،منو  فرستاد قسمت اینترلاین مسافر.


  ...اومدم قسمت اینترلاین که رئیس اش آقای شاهرخ اشرفی بود (خدا رحمتش کند) ، بعد ایشون منو به آقای نصرالهی که سرپرست کنترل مدارک پرواز (مانیفست مسافر) بود معرفی کرد و مشغول به کار شدم.


این قسمت برام جالب بود هم نوع کارش... و هم آدم هاش...


کل قسمت اینترلاین توو یه سالن بزرگ در انتهای همان بال شرقی طبقه اول و درست رو به روی راهرو بود تقریبا حدود 30 نفر توو این سالن بودن که در قسمت های کنترل مدارک پرواز، قیمت گذاری ( داخلی، بین المللی و سایر خطوط) ، صورتحساب های صادره و وارده مشغول به کار بودن.

خود آقای اشرفی میز بزرگ ریاستش بالای سالن و رو به روی درب ورودی اتاق بود و بقیه ی سرپرستان واحد میزهاشون با همان چینش در کنار میز ایشون بود، میزهای کارمندها هم درجهت مخالف پشت سرهم و رو به سرپرستاشون چیده شده بود.


یادمه رو به روی هر سرپرست سه تا میز قرار داشت که کارمنداش پشت اونا نشسته بودن.


آقایان پرویزجلالی و حسن شاه محمدی که سرپرستان صورتحسابهای وارده و صادره بودن درسمت چپ رئیس و آقایان نصرالهی و منتظمی که سرپرستان کنترل مانیفست و قیمت گذاری بودن در سمت راست رئیس اینترلاین نشسته بودن 

و همان طور که گفتم کارمنداشون هم رو به روی اونا با نظم و ترتیب نشسته بودن.

من که هنوز با محیط وفق داده نشده بودم ساعت ها مقابل آقای نصرالهی مشغول بودم و کمتر به اطراف نگاه می کردم.


اولین کسانی که با اونا آشنا و دوست شدم آقایان بیسادی، مرحوم صادق ابربکوه، میرحبیبی و عزت افغانی بودن که روزها و ماهها و سال های چندی با اونا زندگی کردم البته افراد به یاد موندنی دیگه ای هم بودن که واقعا ساعات خوب و خوشی رو در کنارشون گذروندم امثال آقایان حجت اله منصوریان،پرویز جلالی، مرحوم روانبخش، عسگرکرباسفروشان، حسن مرادخانی، محمد فرجی و باقری.


این آقای باقری قیمت گذاری هما کار می کرد و میز بغل دست من می نشست، پدرش سرهنگ بود و ایشون دانشجو بود و توو رشته کاراته ورزش می کرد، صبح ها از ساعت 9 تا 9/5 زودتر سر کارنمی اومد وقتی هم می اومد با یه فنجون چای به دست وارد می شد، آدم با حالی بود و بامن زیاد خوش و بش می کرد و البته قیمت گذاری هما رو  هم به من یاد می داد ، زیاد توو هما نموند و رفت آمریکا برای ادامه ی تحصیل.

از افراد دیگه ای که توو اون سالن بودن،


 خانم ها: عشقی،نوربخش،حسن ولی،آزاد،فرشته شجاعی،مینو سراج،پروانه صداقت،خانم آقای رضایتی و یه خانم میانسال و شیک پوش که متاسفانه اسمشون یادم نیست و زود از هما رفت.


آقایان: عزیز بازرگانیان پور، علیرضا رضایتی، مرزبان، محمد بایرام زاده مقدم.


خانم سراج و آقای مرزبان بعد از مدتی به واحد برنامه ریزی منتقل شدن وآقای بایرام زاده مقدم هم که آدم خوش مشرب و جالبی بود زود از ایران ایر رفت. آقای رضایتی هم به واحدحفاظت اون زمان منتقل شد و رفت.

  

(پایان قسمت دوم)


- رضا علیزاده -

 

       

خاطراتم از استخدام تا اشتغال در هواپیمائی ایران ایر – هما (1)...


این خاطره مربوط می شه به سال های دور...


وقتی می خاستم توو ایران ایر استخدام بشم، سال 52 بود و من تازه از خدمت سربازی اومده بودم ،علاقه زیادی به خلبانی داشتم، رفتم اداره ی کارگزینی هواپیمائی ملی ایران خیابون فرصت،  یادمه اون موقع رئیس کارگزینی کاووس عباسیان بود بعد از پرس و جو رفتم پیشش و سلام کردم گفتم: می خام توو دوره ی خلبانی شرکت کنم ، شروع کرد از سختی هاش گفتن... بعد از این که فهمید مصر هستم گفت: مدارکتو بده، من که همیشه در این طور موارد از قبل مدارکمو توو یه پوشه تر و تمیز آماده داشتم دادم بهش ، نگاهی کرد وخوشش اومد بعداز چندتا سئوال وجواب ، چندتا فرم داد تا تکمیل کنم، منم خوشحال، فرم ها رو پر کردم و بقیه ی مدارکم رو ضمیمه کردم دادم بهش،


گفتم: کی بیام برای انجام بقیه کارها؟  

گفت: برو خبرت می کنیم!

ما هم اومدیم وچند ماه کارمون شده بود خونه- فرصت(خیابون)-خونه...

 


 

تا این که یه روز که مراجعه کردم کارمند مسئول استحدام گفت از سن شما ایراد گرفتند.

گفتم: چرا و چطور؟


گفت: سن پذیرش داوطلبان خلبانی تا 22 ساله وشما بک ماهه که رفتی توو 23 سال،


من که یکه خورده بودم گفتم : وقتی من درخواست دادم  21 سال و8 ماه سن داشتم!(1)


خلاصه اعتراض کتبی کردم گفتن چند روز دیگه بیا تا جواب بدیم. چند روز دیگه که رفتم برای نتیجه،گفتن موافقت نشده ولی چون معدل دیپلمت بالاس  و خووبه اگه به خای می توونی برای کارمندی درخواست بدی.(2)


من اولش که اینو گفتن خیلی حالم گرفته شد ولی بعدش که فکر کردم ،با خودم گفتم حتمن خیره ! خب لابد از ادارات دیگه بهتره برای استخدام.


- نا گفته نموونه ، وقتی جواب خلبانی طول کشید من چند جای دیگه از جمله بانک سپه و بانک ملی  درخواست کار داده بودم که بانک سپه موافقت کرده بود و برای شروع بکار هم دعوتم کرده بودند که من معطلشون گذاشته بودم-


بهرحال بعد از تامل و مشورت درخواست کارمندی دادم و چون امتحان استخدامی هما برگزار شده بود از من تکی امتحان گرفتن، یادمه یه سازمانی توو خیابون حافظ روبه روی دانشگاه پلی تکنیک بود که بعد از امتحانم که بیشتر سئوالاتش  مربوط به  زبان خارجه و هوش بود جواب رو توو پاکت دربسته دادن به خودم تا ببرم اداره استخدام هما.


کارهای استخدام کارمندی هما بعداز قبولی توو امتحان اولیه، کارهای پزشکی،  مصاحبه، تحقیقات و تکمیل پرونده ی حفاظت اون زمان بود که همه در عرض یک ماه و نیم انجام شد و بالاخره دعوت به کار شدم...


 

پ.ن.

1- ( اون موقع نمی دوونستم که دانشجویان اعزامی برای تعلیم خلبانی باید حتمن از طرف کسی یا جائی ساپورت بشن و توصیه بیارن).


2- (البته من توو جریان استخدام کارمندها بودم چون وقتی دنبال کارام بودم می دیدم که اداره استخدام بعضی روزا خیلی شلوغ می شه واز بعضی متقاضیان سئوالاتی کرده بودم و خلاصه توو جریان استخدام کارمند بودم).


(پایان قسمت اول)


- رضا علیزاده -

هواپیمای باری هما...



این عکس از هواپیمای باری 747 هما که روزهای سه شنبه به فرانکفورت

 پرواز داشت در تاریخ 1984/08/04 در فرودگاه فرانکفورت برداشته شد، 

- در زمان ذیحسابی هما در آلمان -

(لطفا برای مشاهده عکس روی آدرس زیر کلیک نمائید).


 http://s5.picofile.com/file/8113332534/Cargo_ac_Germany2.jpg


                                         (رع)