Homa - Finance Retireds

Homa - Finance Retireds

وبلاگ بازنشستگان مالی - هما
Homa - Finance Retireds

Homa - Finance Retireds

وبلاگ بازنشستگان مالی - هما

خاطراتم از استخدام تا اشتغال در هواپیمائی ایران ایر – هما (2)...


خاطراتم  از استخدام تا اشتغال در هواپیمائی ایران ایر – هما (2)


بله... بعد از کلی دوندگی بالاخره حکم شروع به کارم در اداره ی درآمد از تاریخ 53/4/1 صادر و ابلاغ شد.


اما قبل از پرداختن به خاطرات روزها و ماه های اولیه کاری خاطره ای از مرحله ی مصاحبه کاری دارم که ذکرش خالی از لطف نیست...  


یادمه دنبال کارها ی استخدامی که بودم بعداز قبولی در آزمون استخدامی، انجام معاینات پزشکی و تکمیل پرونده ی حفاظتی، یک مصاحبه هم باید با مدیر واحد مربوط می دادم که نامه رو بهم دادن تا بیام واحد مالی توی ساختمان ادارات مرکزی، وقت مصاحبه هم مشخص شده بود.


در روز موعود خیلی آماده ، تر و تمیز با کت وشلوار اطو کشیده و کراوات زده مراجعه کردم به ادارات مرکزی  هما و راهنمایی شدم به دفتر معاونت مالی که اون موقع آقای ذوالنصر این سمت رو داشت والبته بیشتر امور اداری توسط معاون وجانشین اش آقای نامدار انجام می شد . یادمه منشی دفتر شون خانم موسوی نامی بود (که در سال 57 یعد از پیروزی اتقلاب از اداره استعفا داد) نامه رو دادم برد داخل اتاق معاونت و دستور داده شد تا به برم اداره درآمد برای مصاحبه. 


دفتر معاونت مالی طبفه سوم بال شرقی بود ، دفتر و کل اداره ی درآمد طبقه ی اول همان بال شرقی بود. 


...اومدم دفتر مدیر درآمد که اون زمان آقای جلی مدیرش بود، تو دفترش آقای سپیده دم بود و یه خانم دیگه ای که اسمش خاطرم نیست! نامه رو دادم به آقای سپیده دم تا ترتیب کارو بده البته قیافه ی ایشون برام آشنا بود گویا هنگام استخدامشون وقتی دنبال کارای خلبانی بودم توی اداره استخدام دیده بودمشون و چند ماهی زودتر از من مشغول به کارشده بودن، خلاصه به همین خاطر و برخورد دوستانه ی ایشون،

پرسیدم توو مصاحبه چی می پرسن؟

گفت : زبان انگلیسی بلدی ؟ گفتم: آره انجمن ایران و آمریکا زبان خووندم.

گفت: پس آماده باش که با زبان شروع می کنه، بعد از کمی انتظار گفتن برم تو اتاق. وارد اتاق که شدم سلام کردم، جواب داد و بعد از مصافحه گفت بفرمایید بنشینید (به نظرم آدم منضبط  و  کاردانی آمد ).

تا نشستم  شروع کرد به انگلیسی صحبت کردن و پرسید امروز تا حالا چی کار کردی؟ من هم که آماده بودم کارهایی رو که تا اون وقت انجام داده بودم به انگلیسی جواب دادم ، به نظرم خوشش اومد و پرسید دیپلمت چیه و معدلت چنده؟

گفتم : دیپلم ریاضی با معدل کتبی  15/75 .

 بعد از کمی فکر نوشت برم قسمت کنترل مدارک فروش مسافر که رئیس اش آقای منوچهر رضایی بود که البته جانشین مدیر درآمد هم بود.


روز اول شروع به کارم که اول تیر 53 بود، اول وقت با سر و وضع مرتب اومدم اداره درآمد قسمت سلز پیش آقای رضایی، بعد ایشون معرفی ام کرد به آقای شمس اله کاظمیان که از سرپرستان سلز بود، ایشون منو برد توو یه سالن بزرگی که کنترل فروش دفاتر داخلی بود واز آقای جراحی که کارمند این قسمت بود خواست تا آموزش های اولیه رو به من بده و خلاصه کارم رو شروع کردم، یک ماه به همین منوال گذشت و من که از بعضی مسائل راضی نبودم با مشورت با آقای رضایی رفتم پیش آقای جلی و ازشون خواستم تا قسمت ام رو عوض کنه، بعد از گفتن بعضی مسائل ایشان متقاعد شد و با توجه به ذهنیتش ازمن و روز مصاحبه،منو  فرستاد قسمت اینترلاین مسافر.


  ...اومدم قسمت اینترلاین که رئیس اش آقای شاهرخ اشرفی بود (خدا رحمتش کند) ، بعد ایشون منو به آقای نصرالهی که سرپرست کنترل مدارک پرواز (مانیفست مسافر) بود معرفی کرد و مشغول به کار شدم.


این قسمت برام جالب بود هم نوع کارش... و هم آدم هاش...


کل قسمت اینترلاین توو یه سالن بزرگ در انتهای همان بال شرقی طبقه اول و درست رو به روی راهرو بود تقریبا حدود 30 نفر توو این سالن بودن که در قسمت های کنترل مدارک پرواز، قیمت گذاری ( داخلی، بین المللی و سایر خطوط) ، صورتحساب های صادره و وارده مشغول به کار بودن.

خود آقای اشرفی میز بزرگ ریاستش بالای سالن و رو به روی درب ورودی اتاق بود و بقیه ی سرپرستان واحد میزهاشون با همان چینش در کنار میز ایشون بود، میزهای کارمندها هم درجهت مخالف پشت سرهم و رو به سرپرستاشون چیده شده بود.


یادمه رو به روی هر سرپرست سه تا میز قرار داشت که کارمنداش پشت اونا نشسته بودن.


آقایان پرویزجلالی و حسن شاه محمدی که سرپرستان صورتحسابهای وارده و صادره بودن درسمت چپ رئیس و آقایان نصرالهی و منتظمی که سرپرستان کنترل مانیفست و قیمت گذاری بودن در سمت راست رئیس اینترلاین نشسته بودن 

و همان طور که گفتم کارمنداشون هم رو به روی اونا با نظم و ترتیب نشسته بودن.

من که هنوز با محیط وفق داده نشده بودم ساعت ها مقابل آقای نصرالهی مشغول بودم و کمتر به اطراف نگاه می کردم.


اولین کسانی که با اونا آشنا و دوست شدم آقایان بیسادی، مرحوم صادق ابربکوه، میرحبیبی و عزت افغانی بودن که روزها و ماهها و سال های چندی با اونا زندگی کردم البته افراد به یاد موندنی دیگه ای هم بودن که واقعا ساعات خوب و خوشی رو در کنارشون گذروندم امثال آقایان حجت اله منصوریان،پرویز جلالی، مرحوم روانبخش، عسگرکرباسفروشان، حسن مرادخانی، محمد فرجی و باقری.


این آقای باقری قیمت گذاری هما کار می کرد و میز بغل دست من می نشست، پدرش سرهنگ بود و ایشون دانشجو بود و توو رشته کاراته ورزش می کرد، صبح ها از ساعت 9 تا 9/5 زودتر سر کارنمی اومد وقتی هم می اومد با یه فنجون چای به دست وارد می شد، آدم با حالی بود و بامن زیاد خوش و بش می کرد و البته قیمت گذاری هما رو  هم به من یاد می داد ، زیاد توو هما نموند و رفت آمریکا برای ادامه ی تحصیل.

از افراد دیگه ای که توو اون سالن بودن،


 خانم ها: عشقی،نوربخش،حسن ولی،آزاد،فرشته شجاعی،مینو سراج،پروانه صداقت،خانم آقای رضایتی و یه خانم میانسال و شیک پوش که متاسفانه اسمشون یادم نیست و زود از هما رفت.


آقایان: عزیز بازرگانیان پور، علیرضا رضایتی، مرزبان، محمد بایرام زاده مقدم.


خانم سراج و آقای مرزبان بعد از مدتی به واحد برنامه ریزی منتقل شدن وآقای بایرام زاده مقدم هم که آدم خوش مشرب و جالبی بود زود از ایران ایر رفت. آقای رضایتی هم به واحدحفاظت اون زمان منتقل شد و رفت.

  

(پایان قسمت دوم)


- رضا علیزاده -

 

       

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.